مصاحبه با گروه موفق بروبکس
فوق العاده
دانلود فوق العاده ترین اهنگها و عکس ها +بروزترین سایت موزیک و عکس و مطالب دیدنی

مصاحبه با گروه موفق بروبکس

| دو پسرخاله،‌ دو پسرعمو،‌ يك گروه سه نفره |


* اول از همه بگویید رئیس کیست؟

- خ: در کل رئیس نداریم، ولی همیشه من صحبت می‌کنم و می‌شود گفت سخنگوی روسا هستم.

* پرحرف‌ترینتان هم خشایار است؟

- ح: بله.

* توی تصویر هم به نظر می‌رسد تو از بقیه شیطان‌تر هستی.

- خ: توی تصویر بله.

* در واقعیت شیطان‌تر کیست؟

- ک: باز هم خشایار!

* این اسم بروبکس از کجا آمد؟

- خ: اسم بروبکس برگرفته از بر و بچه‌هاست. یعنی دوستان. این را برداشتیم کمی تغییر دادیم و از برو بچه‌ها رسید به بروبچ و نهایتا هم شد بروبکس.

* چطور همدیگر را پیدا کردید؟

- خ: ما از اول پیدا شده بودیم! کیوان پسرعموی من و حمید پسرخاله من است. در واقع این دو نفر با هم هیچ ارتباط خانوادگی ندارند و من نقطه اتصالشان هستم.

- ح: خب کیوان می‌شود پسر عموی پسر خاله من دیگر!

* کی بزرگ‌تر است؟



- خ: من متولد فروردین 63 هستم، کیوان شش ماه از من بزرگ‌تر است و حمید سه ماه کوچک‌تر.

* پس همه‌اش تو وسط هستی! این وسط بودن به معنای لیدر بودن گروه هم هست؟

- خ: بله می‌شود گفت. یعنی برنامه‌ریزی‌ها را معمولا من انجام می‌دهم.

* چه چیزی با شما دو تاست؟

- ک: همه چی در کار همه‌مان هست.

- خ: یعنی در واقع من مدیریت را علاوه بر کارهای دیگرمان انجام می‌دهم. کیوان بیشتر روی ساخت موزیک کار می‌کند. حمید روی خواندن و شعر و... من هم همین‌طور، در واقع همه‌مان با هم کار می‌کنیم و مدیریتش با من است و تصمیم‌گیری‌ها در جلسات سه نفره‌مان شکل می‌گیرد.

* این‌طور که گفتید فامیل بودید و دوست شدید. اما موسیقی از کجا به شما اضافه شد؟

- خ: موسیقی تقریبا از سال78 بود. من و حمید عادت داشتیم با یک ضبط دو کاسته که توی خانه داشتیم، موسیقی می‌گذاشتیم و روی آنها می‌خواندیم. این کار تفریحمان بود. بعد که کامپیوتر وارد زندگی شد، با یک سری از برنامه‌ها - منظورم همان برنامه‌های قدیمی آن زمان است - چیدمان لاین‌ها را شروع کردیم. بعد کار با کیوان شروع شد، که اول سرگرمی بود و کم‌کم کیوان موزیک را دست خودش گرفت.

* کیوان، تو قبلش کار موزیک کرده بودی؟

- ک: نه.

* یعنی ساز نمی‌زدی؟

- ک: نه.

* پس از همان اول شیطنت باعث شد که شما این کار را شروع کنید؟

- خ: من زمان بچگی کلاس موسیقی می‌رفتم، سلفژ را بلدم و دو سال هم ویولن می‌زدم. ولی بعدش رها کردم تا این‌که دوباره این کار را شروع کردیم.

* از همان ویولن‌های راه‌راه؟

- خ: اتفاقا این ویولن همان زمان است که فقط رنگش کردیم. رنگ سفید است و رویش هم چسب برق زدیم!

* من فکر کردم شاید با کامپیوتر این کار را کردید.

- خ: توقعتان از ما خیلی بالاست. (خنده)

* حمید، تو موسیقی کار کرده بودی؟

- ح: نه. کار خاصی نکرده بودم.

- خ: آهنگ‌های بقیه را می‌گذاشتیم و هر چی را می‌دیدیم خوشگل‌تر است، رویش می‌خواندیم.

* سر اطرافیان درد نمی‌گرفت؟ خانواده به این کار شما اعتراضی نمی‌کردند؟

- خ: نه، کلا در اتاق بسته بود و صدا بیرون نمی‌رفت.

- ک: بعدش هم پیش خودشان می‌گفتند بچه‌ها با این کارشان سرشان گرم است و خوش هستند.

- خ: ولی کلا می‌توانم بگویم تا همین یک سال پیش هیچ‌کس ما را باور نداشت. خانواده‌هایمان را می‌گویم، مردم چرا. خانواده ما می‌گفتند این که حالا سرگرمی است. البته هر کس نظری دارد، ولی کلا هیچ وقت من ندیدم ساپورت خاصی بکنند، جلوی کارمان را نمی‌گرفتند، اما تشویق خاصی هم نمی‌کردند.

* یعنی موسیقی را به عنوان کار درجه یکتان نمی‌دیدند.

- خ: نه اصلا. الان هم شاید اگر صحبت بکنیم می‌گویند این که سرگرمی است، کارتان چیست! سر همین قضیه بود که ما رفتیم و درس خواندیم. (خنده)

- ح: خشایار یک زمانی خیلی خرخوان بود!

- خ: من کلا در دبیرستان خیلی درس می‌خواندم.

* تنها چیزی که بهت نمی‌آید همین است!

- خ: نه واقعا می‌گویم. خیلی می‌خواندم، شاید باورتان نشود! خلاصه ما آمدیم هر دو طرف را رعایت کنیم، که بگوییم خب درس خواندیم بس است؟ بریم حالا کارمان را بکنیم؟! نه، این که شوخی بود و این طور هم نشد. واقعیتش این است که پیش آمد. من خودم مهندسی عمران خواندم.

ک: من مهندسی کامپیوتر خواندم.

ح: من هم مهندسی متالوژی خواندم.

** همه هم رشته فنی خواندید! موفق هم بودید در دانشگاه؟

خ: تمام شده.

* یعنی ما الان داریم با سه تا مهندس صحبت می‌کنیم؟

- خ: می‌شود گفت!

* ایده بروبکس از کجا شکل گرفت؟ درست است، با هم فامیل بودید، شیطنت می‌کردید، موسیقی بود، لاین‌ها را می‌چیدید، ادای خواننده‌های دیگر را در می‌آوردید، ولی بالاخره از یک جایی تصمیم گرفتید که خب باید یک کاری بکنیم. آنجا، کجا بود؟

- خ: من بگویم؟

* نه یک کم بگذار بقیه هم حرف بزنند.

- خ: من هم برای همین پرسیدم!

- ک: یکی از نکته‌های اصلی‌اش اینجا بود که ما همه‌اش روی آهنگ‌ها می‌خواندیم. یک بار من گفتم که بیایید آهنگ‌ها را بسازیم. خشایار که کلا همیشه می‌گوید نمی‌شود. حمید هم گفت نمی‌دانم می‌شود یا نمی‌شود. بعد من گفتم کاری ندارد که، یک ملودی را با دهانت بزن، بعد رویش ریتم می‌گذاریم می‌شود موزیک! باز هم گفتند نه بابا، نمی‌شود! من رفتم، یک هفته بعد با یک موزیک آمدم و گفتم این را من ساختم. گوش کردند و خوششان آمد و بعد وارد قضیه‌ای شدیم که ما هم می‌توانیم و شدنی است.

* یعنی از کسانی که در این زمینه تخصص داشتند کمک نمی‌گرفتید؟ که مثلا ایراد کارتان را بگویند و یا نکاتی را بگویند که باعث شود کارتان بهتر شود؟

- ک: چرا، اما من کلا همه چیز را از اینترنت یاد گرفتم.

- خ: یک آهنگی ما رویش خوانده بودیم، اسمش پیتزا بود، نمی‌دانم یادتان هست یا نه. که می‌گفت دلم لک زده برای یک لقمه پیتزا. خیلی قدیمی است. این آهنگ تو سایت‌های اینترنتی خیلی چرخید و این هم یک دلیلی شد که گفتیم ما می‌توانیم کاری بکنیم. این موضوع مربوط به همان سال 80 است حدودا. یک موزیکِ تقریبا می‌شود گفت تکنو بود که روی ریتم و بیت و این‌طور چیزها جلو می‌رفت. این موزیک هم دست به دست چرخیده بود و ما پخشش نکرده بودیم.

* حالا چرا پیتزا؟ در این شرایطی که همه داشتند از عشق و عاشقی و جدایی و این‌جور چیزها حرف می‌زدند، چرا یک تکه پیتزا؟

- خ: یک زمانی صحبت همین بود که همین حرف‌های روزمره هم می‌تواند شعر‌های خوبی باشد. منظورم حرف‌هایی است که در چهار چوب ادب باشد. حرفی که نه ضرری شاید برای کسی داشته باشد و نه سودی. همیشه ما می‌گوییم به همه چیز آن طور که هست نگاه نکنید. به عنوان مثال در کارهایمان هم اگر دقت کنید، نوعی سورپرایز کردن در آنها هست، همه‌اش می‌خواهیم کاری کنیم که هیچ کس نکرده، می‌خواهیم حرفی بزنیم که کسی نزده، از یک زاویه دیدی ببینیم که هیچ کس ندیده و در عین حال هم به همه چیز با دید فان نگاه می‌کنیم و جدی نیستیم.

* پس حالا این را بگویید، نقطه شروع هر کارتان سورپرایز است؟ یعنی به خودتان می‌گویید ما می‌خواهیم یک برگ جدید رو کنیم، یک کاری که سورپرایز باشد. خب چی کار کنیم؟ شعرش این است، موزیکش این است. از اینجا شروع می‌شود؟

- خ: بله دقیقا از اینجا شروع می‌شود.

* خب در «خدای آسمون‌ها» چه سورپرایزی داشتید؟

- خ: در آن یک کار نداشتیم.

- ک: چرا داشتیم. آن اولین موزیکی بود که به صورت ریمیکس کار شد. آن موقع گلوبال دی جی، یک سری موزیک‌های قدیمی را به این صورت کار کرده بودند، ما هم گفتیم بیاییم ایرانی‌اش را کار کنیم.

- خ: ویدیویش هم یک سناریوی خاصی داشت. شاید هم آن موقع ما هنوز نمی‌دانستیم که چطور می‌شود سورپرایز کرد. شاید آن‌قدر در این حوزه حرفه‌ای نبودیم. ولی قصدمان این بود. نمی‌گویم توانستیم یا نتوانستیم. یک وقت هست آدم کاری را می‌خواهد انجام دهد، زمانی هست که آن کار را می‌تواند انجام دهد.

* کلیپ «بی‌وفا» چندان قوی نبود.

- خ: آن هم از اولین کارهایمان بود.

* بله، طبیعی است که اولین کارهای آدم ضعیف باشد، ولی فاصله‌اش با آخرین کارتان خیلی زیاد است. این وسط چه اتفاقی افتاد؟

- خ: من هنوز هم آن کار را بد نمی‌دانم و خیلی هم دوستش دارم. ولی شاید سلیقه ما آن موقع آن‌طور بود و آن را اگر امروز می‌ساختیم، طور دیگری کار می‌کردیم و یک چیز دیگری می‌شد. ولی چی شد؟ من احساس می‌کنم هر فکر، ذهن و تجربه‌ای، یک زمانی به آن بلوغ کافی‌اش می‌رسد و بعد از آن بلوغ می‌تواند رشد کند، و یا ممکن هم هست که تمام شود. یعنی ما نمی‌توانیم بگوییم که ما تا 10 سال دیگر هم می‌توانیم کارهایی بسازیم که هیچ کس نتواند. دوست داریم، ولی معلوم نیست. من احساس می‌کنم که این قضیه دارد بالغ می‌شود. هنوز هم در اوج نمی‌بینمش. شاید بهترین کار آخرین کار بود. ولی نمی‌دانم، چون بالاخره فراز و فرود در این کار هست و یک زمانی هست که تو نامبر وان هستی.

* شما نمی‌ترسید از این‌که یک روزی نامبر وان باشید و یک روزی دیگر نامبر وان نباشید؟

- خ: همه از این می‌ترسند، فقط ما باید سعی کنیم آن قله را نگه داریم. این را هیچ‌کس نمی‌تواند صد در صد بگوید. فقط خدا می‌داند، یعنی هیچ کس نمی‌تواند بگوید که من کاری می‌کنم که حتما جواب می‌دهد، هیچ حساب و کتابی ندارد. می‌توانی از روی تجربه بگویی که من به آن اوج و آن چیزی که باید، نزدیک هستم، اما همیشه زدن توی هدف خیلی سخت است.

* این هدف در حال حاضر برای شما چیست؟

- خ: هدف مشخص است؛ تولید کارهای درست و خوب و کاملا مردمی و دور از ابتذال.

* چه خوب که این کلمه آخر را به کار بردی. حالا می‌رسیم به بحث اصلی و دلیل این‌که ما به سراغ شما آمدیم. یعنی تلاش برای مبتذل‌نبودن. از نظر شما ابتذال چیست؟

- خ: ابتذال بنا به قوانین و عرف هر کشور تعریف می‌شود. ولی موضوع این است که قوانین هر کشوری هر طور که تعریف شده باشد، باید از آن پیروی کرد. یعنی من نمی‌توانم بگویم چرا قوانین کشور ما این‌طور است، این قوانین تنظیم شده است. من وقتی شهروند این کشور هستم، تحت هر شرایطی باید به قوانین کشورم احترام بگذارم و از آن پیروی کنم. بنا به قوانین کشور ما یک سری خط قرمز‌هایی وجود دارد که بعضی چیزها را غیرقانونی می‌کند و ما قبولشان داریم و سعی می‌کنیم اصلا انجامش ندهیم.

* در کارهایتان آن مسائل را رعایت می‌کنید؟

- خ: صد در صد. در هر کاری هم که تولید می‌کنیم، سعی می‌کنیم کامل رعایتش کنیم.

* آیا هیچ وقت کسی به شما گفته که این کاری که تولید کرده‌اید مغایر فرهنگ ایرانی است؟ یا ممکن است باعث انحراف شود؟

- خ: به هیچ وجه. بیشترین مخاطب ما بین خانواده‌ها هستند. یعنی وقتی ما با یک خانواده برخورد می‌کنیم و می‌بینیم که پدر و مادر خانواده با ما خوش و بش می‌کنند و از کارهایمان تعریف می‌کنند، می‌فهمیم که خانواده ایرانی ما را از خودش می‌داند. در همین فضای موسیقی کشور خیلی از کار‌ها هست که خانواده‌ها تمایلی ندارند بچه‌هایشان آن کارها را بشنوند و ببینند، ولی خدا را شکر درباره ما این اتفاق برعکس است.

* دلیلش چیست؟

- ک: فکر می‌کنم دلیلش همانی باشد که خشایار گفت. یعنی ما همه تلاشمان این است که به قانون و در کنار آن به فرهنگ و عرف جامعه احترام بگذاریم.

- خ: این مسئله عرف خیلی مهم است. یعنی ممکن است چیزی مغایر قانون نباشد، اما عرف آن را نپذیرد. پس تو اگر این را در کارت بگذاری مردم آن را نمی‌پسندند و تو را پس می‌زنند. اما در مقابل چیزهایی هست که هم قانونی است و هم در عرف و فرهنگ ایرانی پذیرفته است، ولی ممکن است مثلا جایی مثل صدا و سیما ملاحظاتی داشته باشد یا براساس سلیقه خودش آن را نپسندد، ولی نپسندیدن آنها به معنی کار غیرقانونی یا خلاف عرف نیست.

* و بر اساس این نگاه علاقه‌مندی اصلی‌تان در حوزه‌ای که کار می‌کنید چیست؟

- خ: ما علاقه‌مان موزیک خوب است. موزیکی که به دل بنشیند، می‌تواند شش و هشت باشد، می‌تواند آرام باشد و یا می‌تواند دو چهار باشد. موزیکی که خوب باشد و از شنیدنش لذت ببری. به نظرم این مهم‌ترین بخش قضیه است.

* سخت‌گیرید؟

- خ: ما خیلی آدم‌های سخت‌گیری هستیم. دوست داشتن یک طرف قضیه است، این که آخر سر کار آن‌طور که مورد نظرمان است در بیاید، یک طرف دیگر قضیه است. یعنی حتی شده گاهی ما کاری را تولید کردیم و تمام شده و بعد به دلمان نچسبیده و گفته‌ایم ولش کن.

- ک: برای انتخاب «خدای آسمون‌ها» حدود 15-10 تا آهنگی که انتخاب کرده بودیم گوش کردیم.

- خ: این جور نبود که فقط آن را دوست داشته باشیم، شاید درست‌ترش این باشد که آن آهنگ را خیلی دوست داشتیم.

* شعر‌ها معمولا کار کیست؟

- خ: شعر‌ها بیشترش کار من است، ولی با هم پخته‌اش می‌کنیم، مثلا ایده اصلی‌اش را می‌دهم و بقیه‌اش را با هم کامل می‌کنیم.

* این فرایند چطور شکل می‌گیرد؟ آیا دور هم می‌نشینید و با هم به یک نتیجه‌ای می‌رسید، یا تو شب فکر می‌کنی و صبح که از خواب بیدار می‌شوی، زنگ می‌زنی به بچه‌ها می‌گویی؟

- خ: همه حالتش هست. یک وقت‌هایی هست که من یک شعری در می‌آورم که با یک ریتمی یا موزیکی می‌خورد یا این که موزیکی می‌شنوم و بعدش شعری به ذهنم می‌رسد و بعد کاملش می‌کنم؛ یواش یواش و خط به خط یک وقت‌هایی هم هست که شعر یک جاهایی‌اش مشکل دارد و آن وقت دور هم می‌نشینیم و با هم فکر می‌کنیم که مثلا حالا این یک بیت باید چی بشود. با هم بحث می‌کنیم و می‌گوییم این خیلی لوس است، یا این خیلی تکراری است، یا این خیلی بهتر است..

* یک مثال می‌توانی بزنی؟ چیزی یادت می‌آید؟

- خ: مثلا چرا سوسن خانم حالا. چون یک اسم قدیمی است و می‌شود گفت اصالت ایرانی دارد و قضیه هم کلا روی خواستگاری دارد می‌چرخد. حالا یک ذره هم تویش شیرینی و نمک‌های خاص خودش را دارد. کلا نحوه کارمان به این صورت است و این‌طوری کامل می‌شود و بعد هم می‌نشینیم و بررسی می‌کنیم که چی کار کنیم. این لحن خوب است یا نه، مخاطب اینجا خوشش می‌آید یا نه. در واقع به نوعی گاهی خودسانسوری می‌کنیم و همیشه هم همین خودسانسوری قشنگ‌ترش می‌کند.

* اتفاقا جالب اینجاست که ترانه‌های شما درباره عشق‌های مشروع است. یعنی معمولا قرار است بروید خواستگاری و با بابای طرف صحبت کنید...

- بله کاملا. چون ما یک خودسانسوری در کارهایمان می‌کنیم، بازخوردش را هم دیدیم. از اقشار مختلف مردم با عقاید مختلف برخورد داشتیم که از کارمان راضی بودند. کلا می‌خواهیم طوری کار کنیم که روی اعصاب کسی نرویم! مثلا اگر دقت کرده باشید، ما برای آن‌که قوانین را رعایت کنیم، هیچ وقت از تصویر خانم‌ها در کارهایمان استفاده نکرده‌ایم.

* از ملودی به شعر می‌رسید یا از شعر به ملودی؟

- خ: از ملودی به شعر.

* اما ملودی‌هایتان، ملودی‌های خیلی عجیب و غریبی نیست. این را قبول دارید؟

- خ: حتی یک سری‌اش کاور است.

- ح: مثلا شما به چه ملودی‌ای می‌گویید عجیب و غریب؟

* ملودی‌ای که تو هی زمزمه‌اش بکنی و چیز خاصی باشد، به عنوان مثال ملودی «پل». این در ذهنت برای همیشه می‌ماند، آن ملودی خاصی است که هیچ وقت دیگر تکرار نمی‌شود. ولی من فکر می‌کنم که در کار شما ملودی‌اش نیست که پیش می‌بردش، بلکه تصویرش است.

- ح: و شعرش. مثلا همین آخری بعضی قسمت‌هایش می‌افتاد توی دهان مردم.

- ک: حتی قبل از این‌که کلیپش ساخته شود.

- خ: علاوه بر تصویر، شعرش هم هست و نوع بازی که می‌شود همان تصویر. در کل ما خودمان را سرگرم‌کننده می‌دانیم. بیشتر از این که بگوییم خواننده‌ایم، ما اینتر تینر هستیم و می‌خواهیم لحظات خوبی را برای مردم ایجاد کنیم.

* کدامتان دیوانه‌تر هستید؟

- خ: از چه لحاظ؟ (خنده) هر کداممان در یک شاخه‌ای دیوانه هستیم.

* قطعا منظورم از نظر عقلی نیست.

- خ: ما هر سه تایمان دیوانه‌ایم. ولی هرکس بیماری خاص خودش را دارد.

* حالا دیوانگی‌های شما چی هست، از کیوان شروع کنیم....

- ک: من نمی‌دانم، فکر کنم بچه‌ها بهتر می‌توانند بگویند دیوانگی‌های من چی هست.

- ح: یکی از دیوانگی‌های کیوان این است که همه چیز را با لذت می‌بیند. هر چی شما بپرسید می‌گوید حال می‌دهد. یعنی اگر تصادف کند هم باز می‌گوید حال داد.

* پس احتمالا حمید هم باید ویژگی‌هایی داشته باشد که کیوان می‌داند.

- ک: حمید پدر من را درآورده!

- خ: من بگویم؟ حمید بیماری بدبینی و منفی‌گرایی در کل دارد. همه‌اش می‌گوید «نمی‌شه»، خراب «نشه».

* و احتمالا شما دو تا دیوانگی‌هایی از خشایار می‌شناسید.

- ح: من دیوانگی خشایار را در پول می‌بینیم. دیوانه پول است یک جورهایی.

- خ: نه بابا همچین هم نیست. کیوان که بیشتر این‌جوری است.

- ک: من دوست دارم پول داشته باشم و خرج کنم، خشایار دوست دارد انباشته کند.

- خ: یعنی داری می‌گویی منظورت این است که خسیس هستم؟ آها، خب اون که هست!

- ک: خسیس که نه، یک کم از خسیس فراتر شده!

- خ: لطف داری! ولی این که دیوانگی نیست، این خصلت بد است!

* آدم خوب است که زن کیوان باشد و بچه خشایار!

- خ: من خودم مشکلی که دارم این است که همه چیز را سخت می‌گیرم.

ح: خیلی استرس دارد همه‌اش!

خ: آها، آفرین! استرس بی‌خودی دارم!

* خب پس، تزریق استرس، تزریق بدبینی.

- ح: کیوان هم خوش‌بینی بی‌خود!

- خ: این دو تا، به هم بیفتند سر پول نابود می‌کنند همدیگر را!

* اینهایی که گفتید بیشتر خصلت‌های اخلاقی بود تا دیوانگی!

- خ: خب این خصلت‌ها وقتی زیاد در آدم نهادینه می‌شود، می‌شود دیوانگی‌های خاص خودش! یعنی بالاتر از حد خصلت است.

* این فان و شوخی‌هایی که در کارتان وجود دارد، یک کمی باعث نشده که اطرافیانتان کمتر شما را جدی بگیرند؟

- خ: خیلی کم. می‌دانید چرا؟ چون ما در عین فان بودنِ قضیه سعی کردیم شخصیتمان را حفظ کنیم و طوری بازی کنیم که بیننده در آخر بماند که حالا فان بود یا نبود. یعنی مثلا در این تصویرها اگر دقت کنید می‌بینید یک جاهایی خیلی جدی هستیم، یک جاهایی شلوغ‌تر هستیم.

- ح: بعد هم این که شخصیت بیرونی ما با آن چیزی که در کلیپ دیده می‌شود فرق دارد.

- خ: نه، خب اول که طرف شخصیت شما را نمی‌شناسد.

- ح: آها یعنی می‌گویی تا آدم را ببینند بزنند زیر خنده؟

- خ: نه خب، این که نشد! ولی ما در کل سعی کردیم طنزی ایجادکنیم برای افراد که متفاوت باشد. یک وقت هست که شما شکلک در می‌آورید برای کسی تا بخندد، اما یک وقت هم هست که یک کلمه یا جمله‌ای می‌گویید تا طرف بخندد و ممکن است آن عبارت را با لحن جدی‌ای بگویید، اما باز هم باعث خنده شود.

* چقدر طنز را دنبال می‌کنید؟ مطالب طنز را می‌خوانید؟ آیا فیلم کمدی تماشا می‌کنید؟

- ح: من اصلا تا حالا فیلم کمدی ندیدم!

- خ: در کارهای طنز، مثلا کارهای آقای مهران مدیری را دوست داریم، چون می‌شود گفت متفاوت است و با سوژه مخاطب را جذب می‌کند، نه با ادا در آوردن؛ برعکس خیلی کارهایی که الان هست. زیاد دنبال این نیستیم که فقط طنز ببینیم. به نظر من بزرگ‌ترین طنزها تام و جری است، طنز مدرنی در آن هست، طنز موقعیتی است که با اغراق‌کردن، طنز ایجاد می‌کند. یا مثلا پلنگ صورتی، که داشت خانه را جارو می‌کرد و خود خانه را هم فرستاد داخل جارو برقی! یعنی می‌گوید هیچ چیز جدی نیست.

* این ماجرا باعث نمی‌شود که به زندگی هم همان‌قدر طنز زندگی کنید؟

- خ: تا حالا نشده. ما یک شخصیت مجازی در ذهنمان داریم که این را مثل سریال در موقعیت‌های مختلف قرار می‌دهیم، شاید هم فقط خودمان بخندیم، این قضیه الان دو سال است که ادامه پیدا کرده و هر روز در موقعیت‌های جدید قرار می‌گیرد و با آن لحن صدایی که دارد موقعیت را می‌سازیم و به آن می‌خندیم. این هم یک دیوانگی است! شاید اگر کسی ببیند بگوید که اینها دیوانه هستند.

* یک وقت کلیپ شما رئال است، یک وقت انیمیشن است، می‌خواهید فرم‌های مختلف را تجربه کنید تا به فرم موردنظرتان برسید؟ یا نه می‌خواهید در هر کاری یک کار جدید تجربه کرده باشید؟

- خ: اتفاقا ما از قصد تغییرش دادیم. بر اساس فضای موزیک تغییر می‌دهیم. این‌طور نیست که بگوییم ما فقط در یک فضای خاص کار می‌کنیم. اصلا این غلط است.

- ک: ما معمولا می‌نشینیم و فکر می‌کنیم که کلیپ چطور باشد و به این شعر و موزیک چه نوع فضایی می‌آید.

* ولی آن‌قدر تصویرهایتان بر موزیک سوار است که آدم فکر می‌کند اول به تصویر فکر کردید و بعد به موزیک.

- خ: نه این‌طوری نیست. یعنی همیشه موزیک ساخته شده و بعد تصویر را کار کردیم.

- ح: چون وقتی موزیک را گوش می‌دهیم، تصویر‌ها در ذهنمان می‌آید.

- خ: ما یک موزیک را ممکن است 10 روز و در حالات مختلف فکری گوش کنیم.

- ح: برای همین آخری فکر کنم یک ماه و نیم، دو ماه طول کشید.

- خ: کم‌کم کامل می‌شود.

- ک: به نظرم کار آخر، موزیک خاصی است، موزیکی نیست که بگویم بعد از این‌که کلیپ را ساختیم باعث شده موزیک هم دیده شود. به نظر من وقتی مردم کلیپ می‌بینند خیلی بیشتر رویشان تاثیر می‌گذارد.

* سناریو‌ها کار کیست؟

- ک: کار همه.

* ایده اولیه را کی می‌دهد؟

- هر موقع یک کسی.

* مثلا یک دفعه ایده شتر از کجا می‌آید؟

- خ: شتر ایده من بود. یکهو پیش می‌آید.

* چرا شتر؟

- خ: سورپرایز. چیزی که فکرش را نمی‌کنید.

* * تمام وقتتان صرف موزیک می‌شود یا این که کار دیگری هم می‌کنید؟

- خ: الان نه، قبلا بود، اما الان دیگر نمی‌رسیم.

* یک چیزی که در کارهایتان خیلی مشهود است طراحی حرکات است و میمیکتان است. حرکات هرکس مال خودش است یا این که می‌نشینید و درباره اینها صحبت می‌کنید؟

- خ: حرکات هرکس مال خودش است. یعنی بازی می‌کنیم و جلوی همدیگر نظر می‌دهیم که در واقع چطوری باشد.

- ح: ولی کلا از درون خودمان بیرون می‌آید و آن دو نفر دیگر نظر می‌دهند. اول خودمان جلوی آینه تمرین می‌کنیم تا در بیاید و بعد نظر همدیگر را می‌پرسیم. البته یک چیزی باید در وجود آدم باشد و اگر نباشد آن اتفاق نمی‌افتد.

* وقتی آدم مجموعه کارهایتان را می‌بیند، فکر می‌کند مجموعه‌ای از شیطنت‌هاست که روی موسیقی سوار شده است. آیا این تعبیر درستی است؟ یعنی سه تا آدم شیطان خواستند که شیطنتی بکنند که حالا این شیطنت با موسیقی و تصویر ادغام شده است؟

- خ: ولی نباید به این شیطنت خیلی ساده نگاه کنید. اگر در عمقش بروید، چیزهای خاصی می‌بینید. این شیطنت باعث و بانی همان هدف اصلی بوده.

* دعوایتان هم می‌شود؟

- خ: در حد بحث. نه، خیلی نه. اگر هم بشود زود تمام می‌شود.

- ح: آخر به رفتارهای همدیگر عادت داریم.

- خ: هیچ کس هیچ قضیه‌ای را کش نمی‌دهد.

* در بعضی کارهایتان، وسطش یک نوع رپ خوانی دارید. این یک نوع مسخره‌کردن رپ است یا به نوعی سوارشدن بر موج روز؟

- خ: نمی‌شود صددرصد گفت نگاه مسخره به رپ دارد. اما آن نوع رپی که خوانده شده با رپ‌های دیگر فرق دارد.

* فرقش در چیست؟

- خ: در ادبش است. رعایت ادب و سنگینی و مثبت بودن شعر‌ها و این‌که اصلا منفی نیست؛ البته از دید ما. کاملا می‌شود گفت باز هم سعی کردیم قوانین را رعایت کنیم. اصلا رپ هم نیست، رپ ملودی‌دار است.

- خ: البته در موج روز هم یک نوع نوکردن هست. رویه‌ای که کار ما جلو می‌رود مثل رپ‌های دیگر نیست.

- ک: اگر هم یک رپر خوب پیدا نمی‌کردیم اصلا نمی‌گذاشتیم.

* اساسا من فکر می‌کنم کار شما آن‌قدر خوب هست که احتیاجی به رپ خواندن این وسط ندارد.

- خ: الان این آخری این‌طوری است. به نظر من، اگر آن نبود، شاید اصلا این حس ایجاد نمی‌شد، این را من از مردم هم زیاد شنیدم.

- ک: مکمل خوبی بود.

* به خاطر رپش است یا به خاطر آن آدمی که شما انتخاب کردید؟

- ک: جفتش.

- خ: آن آدم آن رپ را تولید کرده.

* من فکر می‌کنم به خاطر شعر هم هست، چون زیاد شنیدم که درباره‌اش حرف می‌زدند.

- خ: بله، البته شعرهایی هم که هرکسی می‌گوید از شخصیت خودش بر می‌آید. شعرهایی که ایشان می‌گوید به نظرم همه‌اش مثبت است. مثلا تشویق می‌کند به خواستگاری رفتن و تشکیل خانواده دادن!

* کلا سراغ بابا زیاد می‌روید...

- خ: والله، شما در همین کشور زندگی می‌کنید، بابا به نظر شما چه نقشی دارد؟ (خنده) اصلا واقعیت همین بوده دیگر، همیشه کسی که می‌خواهد ازدواج کند می‌رفته و با بابای دختر صحبت می‌کرده. الان هم همین‌طور است، اوکی اصلی مال باباست و دختر می‌گوید هر چی بابایم بگوید یا هرچی بزرگ‌ترها بگویند، که باز این هم یعنی بابام بگوید.

* حالا اگر خودت بابا بودی حاضر بودی دخترت را به یکی از این سه نفر بدهی؟

- خ: ریسک بود دیگر. ریسکش هم بالا بود. ولی خب، چی‌کار کنیم دیگر!

* اگر از صفر شروع کرده باشید الان چند هستید؟

- خ: از صفر تا چند؟

* من نقطه شروعش را گذاشتم، ولی ممکن است موردنظر شما 100 باشد.

- خ: یعنی در بازه صفر تا 100 بگوییم چند هستیم؟

- ح: من که می‌گویم 70.

- ک: ما همیشه سعی کردیم 80-70 باشیم، بعدا که متوجه شدیم که نه بابا، 40 هم نبودیم!

- خ: نمی‌دانم، امیدوارم 100 نباشیم، یعنی 100 ما این نباشد. من دوست دارم 75 باشیم.

- ح: اصلا ما فکر نمی‌کردیم که این از قبلی بهتر باشد، ما از قبلی کاملا راضی بودیم. از این اما کامل راضی نبودیم.

* خیلی‌ها اما معتقد بودند که قبلی بهتر بود.

- ح: در مردم خیلی ندیدیم، نمی‌دانم شاید خودم هم الان بگویم این بهتر است.

- ح: اما باز هم من «بابا تو کی هستی» را بیشتر قبول دارم تا این.

- خ: آن هنری‌تر است، یعنی آدم‌هایی با ایده‌های هنری از آن بیشتر خوششان می‌آید.

* شاید هم بعضی‌ها اصل آهنگ را می‌شناختند و می‌دانستند که کاور شده و برای همین از آن آهنگ خوششان می‌آمد.

- خ: آخر در کشور ما آهنگ کاورکردن، مالِ مردم خوردن است. خب کاور است دیگر. مثلا یکی آمده به من می‌گوید آهنگتان هم که دزدی است، گفتم خب باشد، حالا مگر من آمدم به شما بگویم من موزیسین خیلی بزرگی هستم؟ گفتم دوستش داری؟ خوشت می‌آید؟ گفت آره. گفتم خب بس است همین، دیگر چی می‌خواهی؟ ما اصلا نوشته بودیم تنظیم، ننوشته بودیم موزیک که!

* مخاطب خودتان را چه کسانی در نظر می‌گیرید؟ عامه مردم؟

- خ: ما هدفمان کلا کار با کیفیت و مثبت و دور از ابتذال است. چیزی باید باشد که مردم دوست داشته باشند. چیزی که 80 درصد مردم خوششان بیاید.

- ح: بعضی‌ها هستند که فقط کار خودشان را می‌گویند خوب است و اصلا به نظر و سلیقه مردم توجه نمی‌کنند. حتی اگر موفق نیستند، می‌گویند کار ما خوب است و شما نمی‌فهمید.

- خ: مثلا دیوید لینچ یک کارگردان است، اسپیلبرگ هم یک کارگردان است، من یک زمانی خیلی فیلم‌های دیوید لینچ را نگاه می‌کردم، ولی عده خاصی هستند که می‌توانند کامل ببیند. اما اسپیلبرگ هر چی فیلم ساخته، بهترین فروش را می‌کند و همه می‌بینند. فیلم‌هایش پیچیدگی خاصی ندارد، ولی کیفیت و تصویر دارد و حتی ادب و اخلاق در آن رعایت شده. من احساس می‌کنم در آن طرف هم آنهایی که یک سری مسائل را رعایت می‌کنند موفق‌تر هستند، نسبت به عرف هر جامعه‌ای می‌گویم. یعنی کلا به نظر من آدم نباید بگوید این موزیک من خوب است و تو نمی‌فهمی، نه، اگر ایشان نمی‌فهمد یعنی این که به تو دارد هشدار می‌دهد که کارت را اصلاح کن!

- ح: فکر می‌کنم یکی از دلایل موفقیت ما همین است که به نظرات بقیه توجه می‌کنیم.

- خ: حالا الان نمی‌خواهیم بگوییم ما موفق هستیم یا نیستیم، آن را بقیه می‌گویند. معمولا ما هر وقت کارمان تمام می‌شود، آن را برای اقشار مختلف می‌گذاریم؛ از بچه گرفته تا پیر، تا فوق‌العاده خاص پسند تا بابا و مامان خودم یا هرکسی. می‌خواهیم ببینیم نظراتشان چیست. مثلا موقعی که «خدای آسمون‌ها» را کار کردیم، گذاشتیم برای همه تا ببیینند، بعدش که تمام شد، پرسیدیم چطور است، گفتند خوب است، ما که نفهمیدیم، ولی خوب است. حتما این را هم گفتند برای این‌که دلمان نشکند. اما در این کارهای آخرمان می‌دیدم که چقدر نظر اطرافیان فرق می‌کرد.

* یک چیزهایی هست در کارهای شما که کمی عجیب است. مثلا یک وقت صورتک خر می‌گذارید، این از کجا آمد؟ فکر کی بود و یعنی چی؟

- ح: کلا این فکرهای عجیب و غریب را اصولا خشایار می‌کند.

- خ: اکثر اینها را با هم فکر می‌کنیم.

- ح: آره، اما خر را تو گفتی. من گفتم یک رقص داش مشدی بکنند روی آن قسمت، اما تو گفتی بگذار کله خر بگذاریم، خاص‌تر می‌شود.

- خ: می‌شود یک جورهایی گفت هیچ چیز را جدی نگرفته‌ایم. بعضی‌ها گفتند رقص ایرانی را مسخره کردیم، البته نمی‌گویم مسخره نکردیم. بد هم نیست گاهی آدم مسخره کند، یک ذره هم می‌خواستیم مسخره کنیم. یک جور اعتراض به این نوع حرکت‌ها در کلیپ‌های آن طرف آبی‌ها است که از مبتذل‌ترین شکل‌های نمایشی استفاده می‌کنند. این کلیپ یک قسمت آخر هم داشت که حذف شد، همان خرها آخرش دارند موزیک راک می‌زنند، بعد گفتیم خرهایش زیاد می‌شود، اگر آن را هم کار می‌کردیم، می‌شد گفت که ما هر دو نوع موزیک را مسخره کردیم.

* آن خرها هم خودتانید؟

- خ: بله.

- خ: دقیقا همین است دیگر، یعنی این که چیزی را که فکر می‌کنی به انجام برسانی و در واقع به تصویر در بیاوری. همین باعث می‌شود طرف خوشش بیاید، چون ممکن است آن را هیچ وقت نبیند. الان تفکر ما این است که ما دوست داریم نشان دهیم که جور دیگری هم می‌شود کار کرد. مثلا اگر الان یک خواننده‌ای نوآوری‌ای دارد، حالا هرکی، به نظر من باید در این کار وارد شود، ولی اگر می‌خواهی تکرار کنی اصلا نیایی بهتر است، چون خرابش می‌کند.

* کما این‌که خراب شده، این کارهای ضعیف چیست که به اسم کلیپ نشان می‌دهند؟

- ح: مردم هم می‌شود گفت به نوعی تکرار را دوست دارند. موزیک‌های تکراری آرام و...

- خ: کسی دوست ندارد، فکر می‌کنم از روی ناچاری است، وقتی چیزی نیست...

* چقدر به تنوع تصویری در کلیپتان فکر می‌کنید؟

- خ: به همه اینها فکر می‌شود، که یکنواخت نشود، بیننده خسته نشود.

- ک: ما کلا هرچی که می‌سازیم، از قبل در ذهنمان یک بار ساخته شده، وقتی که تمام شد، ما خیلی تعجب نکردیم، آن‌قدر که در ذهنمان دیده بودیم، دقیقا پلان‌هایی بود که دیده بودیم و برای کل آن و ثانیه به ثانیه‌اش فکر می‌کنیم و داستان می‌نویسیم.

* اصلا به دنبال مفهوم هم هستید یا نه به دنبال فرم هستید؟ مثلا وقتی که حمید از توی لباسش پرنده در می‌آورد، برایتان شکلش مهم است؟

- ک: مفهوم ما را محدود نمی‌کند. ممکن است بی‌خیال یک مفهوم شویم به خاطر یک پلانی که اگر باشد جذاب می‌شود.

- ح: چرا خب، ربط داشت. آن دو تا دارند بازی در می‌آورند و یکی گل می‌دهد و یکی پول می‌دهد، این می‌آید و یک کار سورپرایزتری می‌کند.

- خ: باید به آن ربط داشته باشد. در واقع وقتی می‌گوید «می‌شم فدات»، چون قضیه احساسی می‌شود و آن کبوتر‌ها، مثل دو تا کبوتر عاشق می‌شوند. در واقع می‌خواهد بگوید ببین من خیلی عاشق‌تر ازاین دو تا هستم. حتی اگر در شخصیت آن دو تا دقت کنید، می‌بینید اصلا دنبال ازدواج نیستند به نظر من. و شخص رابع که همان رپ است، که اصلا توی باغ نیست، می‌آید یک چیزی گفته باشد و می‌خواهد از آب گل آلود یک ماهی‌ای بگیرد و برود.

* او که می‌خواهد بچه‌دار شود و زندگی کند.

- خ: خب با لحن خودش دارد می‌گوید، با لحنی که هیچ وقت نمی‌شود جدی‌اش گرفت و تمام چیزهایی که دارد می‌گوید دروغ است. یعنی دروغش را هم می‌بینید، از بین این چهار نفر، فقط باید حمید را حساب کرد. من اگر بابا بودم دخترم را می‌دادم به او!

* یک سری میمیک‌های تکی دارید، اما یک سری میمیک‌ها یا حرکاتی دارید که در ارتباط با همدیگر است. اینها کار کیست؟ اینها هم جلوی آینه در می‌آید یا این‌که کسی می‌نشیند و طراحی می‌کند؟

- ک: مثل چی؟

- ح: مثل بازی شما دو تا.

* یا پلان آخر سوسن خانم.

- خ: پلان آخرش که فی‌البداهه و دقیقا در صحرا اتفاق افتاد.

- ح: هی خشایار نگاه می‌کرد و خنده‌ام می‌گرفت، گفت خوبه همین را برویم. 10 بار هم گرفتیم.

- خ: اما آنهایی که من و کیوان بودیم، همه‌اش فکر شده بود.

* این که صدای خانم روی شتر باشد هم فکر شده بود؟

- خ: نه توی ادیت بود واقعا.

- ح: آخر از شتر می‌ترسیدم و دهانش را باز می‌کرد، نمی‌توانستم بازی کنم، من هم گفتم بگذار توی صورت خودش حرف بزنم، راحت شوم! شانسی حالا اینها به هم خورد.

* گفتید هنوز خانواده‌مان خیلی ما را جدی نمی‌گیرند، طی این چند سال تغییری در نگاه شان نسبت به کار شما ایجاد نشده است؟

- خ: چرا، شده خیلی هم شده. اما ذاتا آدم باید هنردوست باشد تا درک کند. مثلا یک ساختمان‌ساز، یا کارمند یا کارگر یا هرکسی که هر شغلی دارد هم می‌تواند هنردوست باشد. من احساس می‌کنم خانواده‌های ما خیلی هنردوست نیستند. شاید در این زمینه خیلی تفاوت فکری داریم.

- ح: من که خیلی دارم، پدرم هم ارتشی هستند.

* و هیچ وقت ترمزی نبودند برای شما؟

- خ: نه، پدر من همیشه هم این قضیه را ساپورت کرده و گفتند که اگر فکر می‌کنی خوب است برو جلو، ولی تشویقی هم در کار نبوده.

* ولی باز هم دوست دارند مهندس باشید تا بروبکس!

- ح: آن که بله، می‌گویند خب کلیپ هم دادی، حالا کی می‌روی دنبال کار؟

* فکر می‌کنید به کجا می‌رسید؟ فکر می‌کنید بروبکس چند وقت دیگر می‌تواند باشد؟

- خ: واقعا نمی‌دانم به کجا می‌رسیم. البته بد هم هست که آدم نداند به کجا می‌رسد در کل. اما به دنبال این هستیم که بروبکس بتواند فعالیتش را گسترش دهد و در زمینه‌های دیگری هم کار کند.

* این زمینه‌های دیگر چی هست؟

- خ: تولید آثار هنری. چون فکر می‌کنم توانایی این را داریم که کارهایی را هم برای بقیه تولید کنیم. فکر می‌کنم اوج کار گروهی ما این خواهد بود که علاوه بر این که یک گروه موسیقی خوبی باشیم برای کشورمان، بتوانیم تولیدات خوبی هم داشته باشیم. ما دوست داریم تحت قوانین کشورمان کار کنیم، ما تمام تلاشمان این سال‌ها این بوده که این کار را بکنیم.

* از این که می‌توانید رویاهایتان را تصویر کنید، خوشحالید؟

- خ: بله، البته.

- ح: صددرصد، من که خیلی خوشحالم.

- ک: حال می‌دهد!

(خنده)

 


نظرات شما عزیزان:

مهشید
ساعت0:41---21 بهمن 1390
salam doste azizam merc az mosahebat kheili khob bod kash mifahmidim hamid keyvan khashayar dar aksha kodoma hastan.mamnonam

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تبلیغات
بخش های سایت فوق العاده

آرشیو سایت فوق العاده

ndavzptsg4megic2y1d.jpg

عکس های زیبا از جوانی جانی دپ+ زندگینامه

زندگینامه کامل الناز شاکردوست بازیگر سینمای ایران www.fogholade.loxblog.ir

بیوگرافی کامل شبنم قلی خانیزندگی نامه ی امیر کاظمی

امکانات سایت
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند با فوق العاده


       تبادل لینک هوشمند         

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان

فوق العاده ترین ببین  و آدرس http://www.fogholade.loxblog.ir لینک کنید سپس لینک خود را در زیر نوشته , در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان خودکار در سایت ما قرار میگیرد

فوق العاده دارای پیج رنک 3+ گوگل میباشد